`¤▪︎•زنجیر شکن•▪︎¤`p10
به رِی نگاه کردم : رِی؟ بیا بریم تو اتاقت باشه؟
رِی روی دو پای خود بلند شد ، قدش از شیزوکو بیشتر بود : میو (ترجمه:باشه)😶
شیزوکو لبخند زد
دست رِی را گرفت و سمت اتاقش رفت
در اتاق را باز کرد و باهم تو رفتند
رِی در را بست
شیزوکو را هل داد و رویش خیمه زد
هنوز حالت گربه ایش بود
شروع به لیس زدن لپ و گردن شیزوکو کرد
شیزوکو سرخ شده بود : چیکار ... میکنی ...
رِی بعد از چند لیس کنار شیزوکو مانند گربه ها در خود جمع شد و چشمانش را بست
شیزوکو خود را جمع و جور کرد و نشست
سر رِی را ناز کرد : خوابت میاد؟
رِی با صدایی خوابالود و خمار : میو (ترجمه : آره)
شیزوکو بلند شد و دست رِی رو به آرامی گرفت : پس بیا رو تخت بخواب
رِی بلند شد
شیزوکو تا تخت همراهی اش کرد
رِی روی تخت رفت
شیزوکو کنار تخت نشست : استراحت کنید 😊
رِی کمر شیزوکو را گرفت و روی تخت پرتش کرد
شیزوکو را مثل عروسکی در بغل خود گرفت و چشمانش را بست
شیزوکو خجالت زده شد ، نمیتوانست حرکت کند
رِی بعد دقایقی خوابش برد
در خواب لپ شیزوکو را میخورد
شیزوکو هم حرکت نمیکرد تا خواب رِی بهم نخورد
*صبح*
*ویو رِی*
چشمامو باز کردم
با چهره سرخ شیزوکو و لپش که تو دهنمه مواجه شدم
هنوز باورم نمیشه که تونستم قدرتم رو کنترل کنم ، واقعا از شیزوکو ممنونم
نباید آسیب ببینه
روش طلسم محافظ اجرا کردم تا کسی نتونه بهش جز من آسیب بزنه
...
اسلاید ۲: رِی تو زنجیر
اسلاید ۳: بچگی رِی وقتی حبس بود
اسلاید ۴ : بچگی رِی وقتی قدرتشو از دست میداد و سادیسمی تر میشد
این پارت رو بخواطر تولد شیزو زودتر گذاشتم
پارت بعد ... شاید زودتر گذاشتم
رِی روی دو پای خود بلند شد ، قدش از شیزوکو بیشتر بود : میو (ترجمه:باشه)😶
شیزوکو لبخند زد
دست رِی را گرفت و سمت اتاقش رفت
در اتاق را باز کرد و باهم تو رفتند
رِی در را بست
شیزوکو را هل داد و رویش خیمه زد
هنوز حالت گربه ایش بود
شروع به لیس زدن لپ و گردن شیزوکو کرد
شیزوکو سرخ شده بود : چیکار ... میکنی ...
رِی بعد از چند لیس کنار شیزوکو مانند گربه ها در خود جمع شد و چشمانش را بست
شیزوکو خود را جمع و جور کرد و نشست
سر رِی را ناز کرد : خوابت میاد؟
رِی با صدایی خوابالود و خمار : میو (ترجمه : آره)
شیزوکو بلند شد و دست رِی رو به آرامی گرفت : پس بیا رو تخت بخواب
رِی بلند شد
شیزوکو تا تخت همراهی اش کرد
رِی روی تخت رفت
شیزوکو کنار تخت نشست : استراحت کنید 😊
رِی کمر شیزوکو را گرفت و روی تخت پرتش کرد
شیزوکو را مثل عروسکی در بغل خود گرفت و چشمانش را بست
شیزوکو خجالت زده شد ، نمیتوانست حرکت کند
رِی بعد دقایقی خوابش برد
در خواب لپ شیزوکو را میخورد
شیزوکو هم حرکت نمیکرد تا خواب رِی بهم نخورد
*صبح*
*ویو رِی*
چشمامو باز کردم
با چهره سرخ شیزوکو و لپش که تو دهنمه مواجه شدم
هنوز باورم نمیشه که تونستم قدرتم رو کنترل کنم ، واقعا از شیزوکو ممنونم
نباید آسیب ببینه
روش طلسم محافظ اجرا کردم تا کسی نتونه بهش جز من آسیب بزنه
...
اسلاید ۲: رِی تو زنجیر
اسلاید ۳: بچگی رِی وقتی حبس بود
اسلاید ۴ : بچگی رِی وقتی قدرتشو از دست میداد و سادیسمی تر میشد
این پارت رو بخواطر تولد شیزو زودتر گذاشتم
پارت بعد ... شاید زودتر گذاشتم
- ۲.۴k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط